سفر به یزد
چهرشنبه ای که گذشت تصمیم گرفتیم بریم یزد بابای ارتا بدلیل گرمای شدیدی که تیر و مرداد یزد داره مخالف بود اما بنابر اصرار بنده راضی شد که بریم این اولین مسافرت من و ارتا جون بعداز زایمان بود برای ارتا کوچولو یه صندلی ماشین خریدیم و خداخدا میکردیم که انشاالله توش بشیینه و بیقراری نکنه که خدارو شکر هم همینطور بود و بیشتر طول سفر ارتا توی صندلیش نشسته بود و با عروسک و توپش بازی میکرد یا ساعتهای طولانی میخوابید موقع رفتن به یزد به خانواده ی همسرم اطلاع نداده بودیم تا سورپرایز بشن و وقتی حوالی ساعت 12 شب رسیدیم همه با ذیذن ما شوکه و کلی خوشحال شدن و خدارو شکر سورپرایزمون گرفت در راه رفت به یزد و استقبال ارتاجون از صندلیش حوالی بعد...
نویسنده :
مامان زهرا
22:39